عشق اسمانی
*دوستی ما با نگاهی آغاز شد، با لبخندی اوج گرفت و با اشکی خاتمه یافت. *من آن غریبه دیروز، آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم. در آشنایی امروز می نویسم تا در فراموشی فردا به یادم باشی. *دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمام جاری شد. از اشک پرسیدم:"چرا اومدی؟" گفت:"آخه تو چشمات کسی هست که دیگه اونجا جای من نیست." *عاشقانه دوستت خواهم داشت بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی و عاشقانه در غم تو خواهم مرد بی آنکه بخواهم در مرگم اشکی بریزی. *روزی با چوب کبریت آدمکی ساختم تا تنهایی ام را با او قسمت کنم و امروز اتاقم پر شده است از آدمک های چوبی ولی من هنوز تنهایم. *آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار تا که تنهایت از دیدن آن جا بخورد و بداند که دل من با توست در همین یک قدمی. *گر همین است خطایم که تو را دارم دوست بعد از این بیشتر از پیش خطا خواهم کرد
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |