عشق اسمانی
اهل دانشگاهم جیبهایم خالیست پدری دارم من حسرتش یک شب خواب! دوستانی همه از دم ناباب و خدایی که مرا کرده جواب خوب میفهمم من سهم آینده من بیکاریست من نمیدانم که که چرا میگویند مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست چشم را باید شست جور دیگر نگریست باید از مردم دانا ترسید! باید از قیمت دانش نالید! وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم من به گور پدر علم و هنر خندیدم!
رشته ام علافیست
نوشته شده در چهارشنبه 90/1/31ساعت
3:43 عصر توسط یاسی نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |